ماهگرد ششم
ماهگرد هفتم ، تازه داشتی چهار دست و پا میرفتی
ماهگرد هشتم
ماهگرد نهم
ماهگرد دهم
ماهگرد یازدهم
ماهگرد چهاردهم،دوست داشتی فلفل بزرگ و با دندونت گاز بزنی
عاشق بازی کردن وسط دو تا مبل بودی
ماهگرد پانزدهم ، به شدت عاشق کتاب خوندن بودی اما کتاب و برعکس میگرفتی
ماهگرد شانزدهم ، اینجا از شاه حسین برگشتیم و فندق من خسته است
ماهگرد هفدهم ، عاشق مرواریدهات بودم
میخواستی با مامان جون تماس بگیری
از جشن تولد هستی برگشتیم و شما از خواب بیدار شدی گلم