اشکان تک ستاره قلبم

خاطرات شیرین پسرم

اشکان تک ستاره قلبم

خاطرات شیرین پسرم

تولد 5 سالگی پسر گلم اشکان

ای تنها دلیل رد کردن هر دلیل و ای تنها بهانه ی آوردن هر بهانه

دیوانه ی مهربانی تؤام….

ای بهترین چه خوب شد که به دنیا آمدی و چه خوبتر شد که دنیای من شدی

پس برای من بمان و بدان که تو تنها بهانه برای بودنی

تولــ ــ ـ ـــدت مبارک


روزها و ماهها و سالها از پی هم میگذرند و پسرک من هر روز بزرگ و بزرگتر میشه،هم خودش هم حرفهاش و هم نگاهش وسیعتر و سؤالاتش بیشتر و بیشتر و در این میان گاهی اوقات این خودشه که به سؤالات خودش جواب میده ، خدایا هزاران مرتبه شکر بخاطر همه داشته هایم و نداشته هایم . اگر دادی لطف کردی و اگر ندادی مصلحت بوده اما این هدیه ناب و خالص برایم از همه نداشته هایم بهتر و برتر است و ازت میخوام تا مثل همیشه کمکم کنی تا از این هدیه بزرگ به خوبی نگهداری کنم و بسوی خوبیها سوق بدهم و هر روز بیشتر از دیروز شاهد موفقیت و پیشرفتش باشم.روزی که به من یک پسر بچه هدیه دادی خیلی ترسیدم چون همیشه فکر میکردم مسئولیت پرورش و نگهداری  یک پسر بچه خیلی سنگین تر و سخت تر از دخترهاست و از آنجایی که خودم را در قبال این مسئولیت ضعیفتر میدونستم نگران بودم اما الان خیلی راضیم و هر روز بخاطر این هدیه تو را سپاس میگویم .

الان دقیقا 5 سال از آنروزی که پسرک را به من سپردی میگذرد و من بسیار خرسندم که پسری دارم با یک دنیا شیطنت و یک دنیا مهربونی تو دلش .

A  s  h  k  a  n

این حروف زیبا از پنج سال پیش شدند دنیای من

تیر ماه

و  تیر ماه برایم خاطره انگیزترین و زیباترین ماه دنیا

22

و عدد 22 یکی از اعداد محبوب و دوست داشتنی من

تیر ماه را دوست دارم با همه گرمایش،چون تو این ماه قشنگ خداوند فرشته ای مهربان بر من هدیه داد و این فرشته مهربون گرمای دوچندانی بر زندگی من بخشید و مرا به زیستن واداشت.الان من با وجود پسر نازنینم نفس میکشم و دنیا را زیبا و زیباتر میبینم .

پسر قشنگ مامان این روز بزرگ را به تو عزیزتر از جانم تبریک میگم و امیدوارم همه سالهای زندگیت پر از خوبیها و خوشیها و موفقیتها و پیشرفتها باشد . دوستت دارم و دوستت خواهم داشت دردانه مادر .بغلبوسبغل

عزیزدلم به دلیل مصادف بودن تولدت با اواخر ماه رمضان قرارمون بر این شد که روز تولدت رو در اول مرداد ماه جشن بگیریم و خاله ها و عمه ها و دایی و زندایی رو به پیشنهاد خودت دعوت کنیم تا در این جشن بزرگ ما شرکت کنند . امیدوارم ما رو ببخشی که نتونستیم دقیقا در روز مولودت برات جشن بگیریم.


آخرین پست قبل از تولد 5 سالگی اشکان

یکسال دیگه هم گذشت و تو پسرکوچولوی مامان بزرگتر شدی


باورم نمیشه انگار همین دیروز بود...


یه روز گرم و سوزان اما دلچسب


22 تیر ماه 1389


روزی که مامان شدم ...


لحظه ای که اشکان جونمو برای اولین بار بغل کردم


انگار من هم همان روز دوباره متولد شدم


وای چه حسی داشتم ، آرامش خاصی در وجودم حاکم بود ...


عمق شادی و خوشبختی رو اونجا درک کردم ...


خدایا سپاسگزاااااااااااااااااااااااارم


چند روز دیگه تولد پنج سالگیه گل پسر مامانه


الهی که همیشه دلت شاد و لبت خندون باشه پسر گلم