اشکان تک ستاره قلبم

خاطرات شیرین پسرم

اشکان تک ستاره قلبم

خاطرات شیرین پسرم

سفر به منطقه سرسبز شمال

سلام پسر گلم ؛

من و بابایی با اینکه فقط سه روز تعطیل بودیم تصمیم گرفتیم بخاطر اینکه شما علاقه زیادی به دریا داری شما رو ببریم شمال و چون وقتمون کم بودیم تا ساحل گیسوم رفتیم و برگشتیم . شب ساعت 2 به اصرار شما راه افتادیم و شما اصلا دلت نمیخواست که بخوابی و میگفتی بیدار میمونم اما من به شدت خوابم میومد و بخاطر تو و بابایی که یه هو خوابش نبره بیدار موندم و تو عزیز دلم بالاخره چند ساعت خوابیدی و بیدار شدی و وقتی رسیدیم ساحل بدو بدو رفتی کنار دریا و دلت نمیخواست از دریا جدا بشی آرام

از بس بهت خوش گذشته بود میگفتی چی میشه تا پائیز اینجا بمونیم میگم چرا تا پائیز ؟؟؟ میگی آخه پائیز میخوام برم مهد آرام قربون پسر با تحصیلاتم برم که عاشق مهد و مدرسه است و این مسئله رو پذیرفته که رفتن به مهد و مدرسه اجباریه و نمیشه از زیرش در رفت حتی با موندن کنار دریا خندونک

بعد از دریا علاقه خاصی به اسب و اسب سواری داری و تو ساحل چند بار هم سوار اسب شدی و دور زدی که فیلمت رو گرفتم محبت

پسر اسب سوار من در ساحل خوش آب و هوای گیسوم (عاشق اسبی پسرم)بوس

آقای عکاس خسیس واسمون فایل نداد منم اینو از روی عکس با دوربین خودم گرفتم غمگین

البته علاقه خیلی زیادی هم به ماسه بازی داری که کلی عشق و حال کردی بغل

مامان مهربونم که همیشه دنبال اشکانه ، الهی فدای مامان گلم بشم بوس

بعد از ماسه بازی و آب بازی مفصل اومدی میگی I am hungry mummy چشمک

انقدر گشنه ات شده که داری بیسکویت و با نایلونش میخوری خندونک

گفتم یه ژست خوب بگیر کنار دریا مامانی و خوشحال کن ، این شد نتیجه اش بغل

میگفتی کاش همه اینا مال من بودند و باهاشون بازی میکردم خندونک

پسر ماهیخوار من ؛ ماهی رو فقط از دست من میخوری و به هیچکس اعتماد نداری حتی بابا . میگی مامان بابا میخواد منو بکشه ماهی را با استخوان میده بیا بخور خندونک آخه یه بار همسری یک تکه از ماهی رو سوا کرد و داد به من که بده اشکان بخوره استخوان نداره و من که مثل اشکان فقط به خودم اعتماد دارم نگاهی بهش کردم و استخوان و درآوردم برای همینه که اشکان بهش اعتماد نداره خندونک

اینم عکسی که خود اشکان از مورد علاقه هاش گرفته

اینم پسر غمگین و خسته من تو جنگل گیسوم که نمیتونه از ماسه و دریا دل بکنه غمناک

این عکس هم توسط گل پسرم خلق شده ؛ جنگل همیشه آرامش خاصی به من میده راضی

<< پسر گل مامانی تا این لحظه 4 سال و 10 ماه و 23 روز سن دارد >>

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد