یکسال دیگه هم گذشت و تو پسرکوچولوی مامان بزرگتر شدی
باورم نمیشه انگار همین دیروز بود...
یه روز گرم و سوزان اما دلچسب
22 تیر ماه 1389
روزی که مامان شدم ...
لحظه ای که اشکان جونمو برای اولین بار بغل کردم
انگار من هم همان روز دوباره متولد شدم
وای چه حسی داشتم ، آرامش خاصی در وجودم حاکم بود ...
عمق شادی و خوشبختی رو اونجا درک کردم ...
خدایا سپاسگزاااااااااااااااااااااااارم
چند روز دیگه تولد پنج سالگیه گل پسر مامانه
الهی که همیشه دلت شاد و لبت خندون باشه پسر گلم